ناهمآهنگی عجیبوغریب و آشکاری ـــ حتا با توجه بهپیشینهای که از ناهمآهنگی در ساختار حکمرانی ایرانی سراغ داریم ـــ در مورد کرونا مشاهده میشود؛ در این حد که معاون کل وزارت بهداشت میگوید اگر مشاغل بهروال سابق بازگردد دچار موج بازگشت بیماری خواهیمشد، و گزارشهای تلویزیونی، چه با خواهش و تمنّا از مردم، و چه با تحقیر و تخفیفشان که چرا موضوع را جدی نمیگیرند، در حال انتقال این پیام بهمردم هستند که «در خانه بمانید!» و «اوضاع را جدی بگیرید!» و، از سوی دیگر، رییسجمهور رسماً اعلام میکند اوضاع عادیست، و شیوهنامهای را ابلاغ میکند که «از شنبه» وضعیت بهآنچه سابقاً جریان داشتهاست بازمیگردد.
واقعاً در این مملکت چهخبر است؟
بعد از آنکه این اظهارنظر پیشین روحانی، که همه «از شنبه» بهسر کار و زندگی خود بازمیگردند، با طعنه و تمسخر گسترده مواجه شد، او اظهارنظر دیگری هم کرد، که اینیکی آنچنان مورد توجه قرار نگرفت: اینکه در نیمهی شعبان جشن شکست کرونا را برگزار خواهیمکرد؛ و تاریخ این ضربالأجلِ تازه برای خاتمهی کرونا، ظاهراً چندان روشن نبود که باز هم دستمایهی نقد شود، ولی اکنون میدانیم که ۲۱ فروردین ۱۳۹۹، یعنی پنجشنبهی همین هفته، نیمهی شعبان است، و همین کلید فهم ناهمآهنگی گستردهایست که بهعینه میبینیم، که از یکسو همه میگویند وضعیت عادی نیست و، در مقابل، دولت میخواهد وضعیت را تقریباً بدون هیچ اقدام کنترلکنندهای عادیسازی کند.
بهاین نمودار توجه کنید، که فراوانی تجمعی مبتلاءها، درگذشتهها، درمانشدهها، و درگیرها، که حاصل تفریق مجموع درمانشدهها و درگذشتهها از مجموع مبتلاءها، براساس آمار رسمیست، بهترتیب با رنگهای آبی، نارنجی، زرد، و خاکستری در آن بهنمایش درآمدهاست (برای بزرگنمایی تصویر میتوانید آن را در برگهی دیگری باز کنید): سه روز است (دقیقاً از تاریخ ۱۴ فروردین ۱۳۹۹) که تعداد درگیرها، یعنی کسانی که عملاً ظرفیت بیمارستانی کشور را بهخود اختصاص دادهاند، کاهشی شدهاست، و شیب درمانشدهها فوقالعاده صعودیست؛ بهگونهای که از این نمودارها چنین بهنظر میرسد که اوضاع کاملاً تحت کنترل درآمدهاست، و دستورالعملی که از شنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۹ بخشی از کارها، و بخش دیگری را نیز از ۳۰ فروردین ۱۳۹۹ عادی میکند، دقیقاً منطبق با وضعیت واقعیست.
اینها همه در حالیست که وضعیت هیچیک از کشورهای جهان، بهجز چین، که بهعلت ساختار حکمرانی و قدرت اقتصادیاش امکان راستیآزمایی این ادعایش، که وضعیت واقعاً عادی شدهاست، وجود ندارد، در حقیقت عادی نیست؛ شیب نمودار مبتلاءیان و درگذشتهها با شیب بالایی اکیداً صعودیست، و در ایالاتمتحد، شاید تنها کشوری که بههمان علت ساختار حکمرانی و قدرت اقتصادیاش میتوان دَم از گردش آزادانهی اطلاعات در آن زد، وضعیت عملاً بحرانیست. چطور است که بدون اقداماتی که دیگر کشورها انجام دادهاند، از قرنطینهی سراسری و محلی، اعلام وضعیت جنگی و بهمیدانآوردن نظامیان، تدابیر سختگیرانهی فاصلهگذاری، تا جبران وقفهی ایجادشده در فعالیتهای اقتصادی با محرکها و مشوقهای حجیم (فقط حجم محرکهای آمریکا ۲۲۰۰میلیارد دلار است؛ چیزی در حدود نیمیاز بودجهی سالیانهی این کشور)، توانستهایم بر کرونا فائق آییم؟
روشن است که امکان راستیآزمایی آمار رسمیدولت ایران را در اختیار نداریم؛ هریک از گمانهزنیهایی که از دل مدلسازیها، گزارشهای غیررسمیرسانههایی مانند رادیو فردا و ایراناینترنشنال، و اظهارات پراکندهی مسئولان ذیربط در اختیار داریم، دستآخر اگرچه اعتبار آمار رسمیرا با شبهه مواجه میکنند، آن را ویران نمیکنند. با همهی این تفاصیل اما، بهنظر میرسد دولت ایران انگیزهی مشخصی برای آمارسازی، و نمایش این موضوع که اوضاع عادیست، در اختیار دارد، و آن نیز، وضعیت اقتصادی کشور است، که کاری میکند آهی برای تزریق محرک بهاقتصاد ملی در بساط نماندهباشد، و دولت برای جبران کسری بودجهی هنگفتش، دوباره بهراهکار قدیمیچاپ اسکناس روی بیاورد، که احتمالاً موج دیگری از شوکدرمانی را بهدنبال خواهدداشت: در همین روزها که بازار ارز عملاً تعطیل است، دلار نزدیک به ۱۰۰۰ تومان (نزدیک به ۷ درصد) گران شدهاست.
بدینترتیب، با برداشتن موانع اجتماعات، بهنظر میرسد دولت بهسوی اتخاذ راهکار «ایمنی گلهای (Herd Immunity)» گام برداشتهباشد؛ تدبیری که اتفاقاً با سیاست «خودت بمال!» حاکم بر حکومت نولیبرال ایران نیز سازگار است: اینکه جمعیت را رها کنیم تا در مدت کوتاهی همه کرونا بگیرند؛ راهکاری که با ابتلاء همه بهاین بیماری، کاری میکند آن عده که بههر علت ـــ از جمله کهولت سن، بیماری زمینهای، یا نقص سامانهی ایمنی بدن ـــ در معرض خطر مرگ قرار دارند بمیرند، و مابقی هم در برابر این ویروس ایمن شوند. در این صورت، در عرصهی آمار رسمیکه کار در واقع تمام شدهاست؛ میمانَد عرصهی سخت واقعیت: در سکوت کامل خبری، علت مرگها از «کرونا» میشود «نارسایی حادّ تنفسی»، و مبتلاءهایی هم که بر سر نظام درمانی کشور هوار خواهندشد، در مواردی که علایم خفیف است بهخانه فرستاده میشوند، و در موارد دیگر هم با فقدان تجهیزاتِ لازم، در تختهایی که فاقد کمترین امکانات لازم هستند (نظیر همان تختهای سربازی بهاصطلاح «بیمارستان» ۲۰۰۰ تختخوابی)، در اثر «نارسایی حادّ تنفسی» درمیگذرند.
در این مسیر، اگر بههمان دلایلی که برشمردم، تنها آمار آمریکا را درست فرض کنیم، که نرخ مرگومیری حدوداً ۲٫۷ درصدی را نشان میدهد، حدود ۲ونیممیلیون ایرانی جانشان را از دست خواهندداد (نرخ مرگومیر کشور ما در سالهای اخیر در بدترین حالت کمتر از نیمدرصد بودهاست)، که بهمعنی فاجعهای انسانیست، برای ادامهی همین فعالیتهای نیمبند کسبوکاری، و جلوگیری از بروز فاجعهای فوقالعاده بزرگتر، که ویرانی کامل اقتصادِ نیمهجان کشور، با ورشکستگی گستردهی نظام بانکی، نکول وسیع تعهداتِ سررسیدشده، فروپاشی سراسری نظام اشتغال باشد؛ بحرانی که در مورد آمریکا برخی برآوردها حاکی از سقوطی دستکم ۳۰ درصدی در میزان تولید ناخالص داخلی (GDP) است.
بهنظر میرسد این تصمیمیست که دولتهای دیگر نیز، دیر و یا زود، خواهندگرفت، تا از فروپاشی اقتصاد جهانی جلوگیری کنند، و مانع از ماندگاری رکودی شوند که میتواند سالها (و، شاید، دههها) جهان را متأثر کند؛ یعنی بهطور طبیعی در دوگانهی تعطیلی فعالیتهای کسبوکاری تا ریشهکنی کرونا، که معلوم نیست چقدر طول بکشد، و قربانیکردن بخشی از جمعیت برای زندهماندن بقیهی جمعیت، دومیرا انتخاب خواهندکرد، و این یعنی اگر بشر در دستیابی بهدارو و یا ویروس کرونا توفیق نیابد، روزهای تاریکی در انتظار همهی دنیاست، که روزهای تیرهای که فکر میکردیم دیگر دنیا بهپایان رسیدهاست، در برابرشان هیچ خواهدبود.
در این میان، دولت ایران که عموماً پِیرُوِ سیاست «خودت بمال!» است، و با حیفومیل درآمدهای هنگفت نفتیِ بیش از یک دههی گذشته، از ضعف گستردهای در امکانات زیرساختی رنج میبرد، خیلی زود این راهکار را اتخاذ کردهاست؛ مابقی دولتها نیز، که غلام حلقهبهگوش سیاستهای نولیبرالی بودهاند و هستند، بههمین راه سخت پا خواهندگذاشت ـــ در این میان، تنها جای امیدواری این است که دارو و یا واکسنی برای این بیماری پیدا شود.
پینوشت: عنوان نوشته را از یک دیالوگ مشهور سریال «بازی تاجوتخت» برداشتهام.